بمناسبت فرا رسیدن 27 اردیبهشت، روز جهانی مقابله با هموفوبیا
سال گذشته جنبش دمکراسی خواهی کشورمان و همزمان با آن جنبش همجنسگرایان ایران به یک پیروزی و دستآورد تاریخی دست یافتند که در تاریخ ماندگار خواهد شد؛ پارسال در همین روزها، درست چند روز مانده به 27 اردیبهشت مصادف با 17 ماه مه روز جهانی مقابله با هموفوبیا، بیش از 100 تن از هنرمندان، فعالان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، نویسندگان و روزنامه نامه نگاران کشورمان بیانیه ای منتشر کرده که در آن ضمن دفاع از حقوق همجنسگرایان، هرگونه فشار و تعدی به این اقلیت جنسی را محکوم و خواهان برسمیت شناخته شدن حقوق شهروندی همجنسگرایان در ایران گردیدند. نتشاربیانیه یک پیروزی و دستآورد تاریخی دو بعدی بهمراه داشت؛ از یک طرف جنبش دمکراسی خواهی کشورمان رسما مرزهای خود را گسترده کرد تا اقلیت اجتماعی سرکوب شده ای را در درون خود جای دهد و از این طریق به یک پیروزی اخلاقی دست یافت. امروز دیگر بسختی میتوان افراد خوش فکر، حزب و گروه سیاسی / فرهنگی/ اجتماعی ایرانی هوادار دمکراسی و حقوق بشر سراغ گرفت که رسمآ و علنآ سرکوب همجنسگرایان را خواستار باشد، گیریم که خیلی از گروها و فعالان اجتماعی کماکان با در نظر گرفتن وضعیت فرهنگی جامعه، هنوز از ابراز نظر علنی در اینباره طفره می روند.
از طرف دیگر، انتشار بیانیه روشنفکران کشور در محکومیت هموفوبیا و دفاع از حقوق همجنسگرایان در واقع نوعی اعتراف به مبارزات بیست ساله جنبش همجنسگرایان و خواسته های آن بود و بعنوان یک موفقیت و دستآورد برای جنبش همجنسگرایان کشورمان وارد تاریخ مبارزات آنان شد. این موفقیت نشان داد که مبارزه پیگیر و گسترده، بدون شک به اعتراف اجتماعی می انجامد.
در یک سالگی انتشار بیانیه روشنفکران و پیروزی همزمان جنبش دمکراسی خواهی و جنبش همجنسگرایان کشور و همزمان با نزدیک شدن 27 اردیبهشت، روز جهانی مقابله با هموفوبیا، پای صحبت نیلوفر بیضایی، یکی از امضاء کنندگان آن بیانیه روشنفکران نشستم.
در شروع مصاحبه خانم بیضائی خود را اینگونه برای خوانندگان وبلاگ تیزبین معرفی می کند:
ن.ب: متولد ديماه 1345 در تهران هستم. در هجده سالگي براي حفظ جان ناچار به ترك ايران شدم. در آلمان به تحصيل در رشته هاي ادبيات آلماني، تئاتر-سينما و تلويزيون و تعليم و تربيت پرداختم. در سال 1373 در اين رشته ها فوق ليسانس گرفتم. در همانسال گروه تئاتر “دريچه“ را پايه گذاري كردم و بعنوان نمايشنامه نويس و كارگردان تئاتر تا كنون 11 نمايش بروي صحنه برده ام. علاوه بر اينها در مود تئاتر، مسئله ي زنان و مسايل سياسي و اجتماعي تعداد زيادي مقاله نوشته ام كه در نشريات گوناگون درج شده است.
شما یکی از اولین امضاء کنندگان بیانیه گفته شده در دفاع از حقوق همجنسگرایان بودید. چطور شد که دوستان به فکر تهیه و انتشار چنین بیانیه ای شدند؟
ن.ب: ايده ي اصلي تهيه ي اين بيانيه از دوستان فعال درزمينه ي دفاع از حقوق هم همجنسگرايان در داخل كشور بود. به روز جهانی مقابله با هموفوبيا نزديك بوديم و انگيزه ي خوبي براي انتشار چنين بيانيه اي وجود داشت. بهر حال من از اين ايده استقبال كردم و در جمع آوري امضا از هنرمندان، نويسندگان و فعالين حقوق زنان تا جايي كه در توانم بود، ياري رساندم. اين بيانيه بنظر من از چند جهت اهميت داشت، اول اينكه همجنسگرايان داخل كشور بدانند كه تنها نيستند و در ميان روشنفكران ايران حامياني دارند. دوم اينكه آن بخش از روشنفكران كه در اين مورد تا بحال سكوت كرده بودند نيز اين سكوت را شكستند و در اين مورد اعلام موضع كردند كه اين اعلام موضع با خود مسئوليتهايي را بهمراه مي آورد.
شما چه تعریفی از هموفوبیا دارید و آیا میتوان معادل فارسی دقیقی برای آن انتخاب کرد. پیشنهاد شما چیست؟
ن.ب: براي هموفوبيا نمي توان معادلي در يك كلمه يافت يا من نمي شناسم. اما معادل نسبتا طولاني اين واژه “همجنسگرا ستيزي ناشي از هراس از همجنسگرايي “ است. اگر هموفوبيا را صرفا “همجسگرا ستيزي“ ترجمه كنيم، بسيار نادقيق خواهد بود، چرا كه “ فوبي“ يا “فوبيا“ كه اشاره به عامل “هراس“ دارد، ناديده گرفته ايم.بهر صورت اين ترس و هراس عامل اعمال خشونت نسبت به همجنسگرايان است. عامل نوعي نفرت و انزجار نسبت به همجنسگرايان است. اين هراس از يكسو كاملا غير عقلاني است و از سوي ديگر منجر به نفرت، تعصب و پيشداوريهايي مي شود كه اعمال خشونت نسبت به همجنسگرايان را قابل توجيه جلوه مي دهد. هموفوبيا همانند پديده هايي چون “راسيسم“، “سكسيسم“ و “ ضديت با يهوديان“ ناشي از يك هراس نا خود آگاه است از بزير علامت سوال رفتن هويت كنوني افراد، گروههاي اجتماعي و حتي حكومتها (اكثرا حكومتهاي غيردمكراتيك و بخصوص حكومتهاي توتاليتر يا ايدئولوژيك). نمونه هاي بارز اعمال خشونت دولتي نسبت به همجنسگرايان را در دوران استالين، در آلمان نازي و در ايران اسلامي بوضوح مي توان مشاهده كرد. اين خود يك بحث طولاني است كه شايد بتوان در فرصتي بطور مفصل بدان پرداخت.
مختصات هموفوبیا در فرهنگ ما ایرانیان در کجاها نمود ( بیشتری) می یابد و چگونه می توان (حداقل) به تعدیل آنها کمک کرد؟
ن.ب: در برخوردهاي روزمره ، در جوكها و تمسخرها، در ادبيات و بعنوان عامل تشديد كننده و يا تاييد كننده در تقسيم بندي نقش زن و مرد در قانون اساسي جمهوري اسلامي ودر قوانين مدني. براي كمك به تعديل مي بايست در مورد مسئله ي همجنسگرايي بطور مشخص و مسئله ي حقوق بشر و حق دگرباشي بطور عام و همزمان حركت كرد و به روشنگري پرداخت. همسويي با تمسخر و تحقير انسانهاي ديگر و يا سكوت در برابر آن در كشور ما و در بسياري جوامع ديگر تا كنون به فجايع بشري و قتل عامهاي دهشتناك انسانها منتهي شده. براي مقابله و جلوگيري از تكرار اين فجايع ، ما به انسانهايي نيازمنديم كه با شهامت مدني، اين برخوردهاي غيرانساني را به چالش بكشند و اين از زندگي روزمره ي ما آغاز مي شود و به بخشهاي ديگر حضور اجتماعي ما تعميم مي يابد. عرصه ي هنر و ادبيات، يكي ديگر از عرصه هاي بسيار مهم براي به چالش كشيدن تعصب و پيشداوري است. عرصه ي ديگر و بسيار مهم عرصه ي سياسي است در به چالش كشيدن قوانين تبعيض آميز كه يكي از نمونه هاي بسيار مثبت آن كمپين زنان است.
واکنش افراد، شخصیت ها و جریانهای مختلف اجتماعی/فرهنگی در رابطه با انتشار آن بیانیه چگونه بود؟
ن.ب: از يكسو ما با برخوردهاي مثبت و حمايت بسياري كه به امضاكنندگان اوليه پيوستند روبرو شديم، از سوي ديگر در نهايت تعجب با برخوردهاي بخشا خصمانه اي نيز از جانب كساني روبرو شديم كه اصلا انتظار اينگونه برخود از آنها نمي رفت. اينگونه برخوردها متاسفانه از جانب كساني با ما شد كه مبارزه و حركت را امري انحصاري مي پندارند و انتظار دارند كه در حركتهاي مدني نيز همان صفبنديها و خط كشيهاي كدخدامنشانه ي آنها حاكم باشد. ايرادهايي كه از سوي آنها مطرح شد بسيار نامستدل بود و اصلا معلوم نشد مورد اختلافشان با متن اين بيانيه در كجاست. متاسفانه تفكر قبيله اي، تقسيم بنديهاي كاذب انسانها و ميل به حذف ديگري حتي در چنين حركتهايي نيز ديده مي شود و نشانگر بيماري عميقي است كه در جامعه ي ما ريشه دارد. نوعي نارسيسم بيمارگونه شايد.
از سوي ديگر در ميان روشنفكران نيز دو سه مطلب در تقبيح اين بيانيه و پديده ي همجنسگرايي چاپ شد كه سطح بحث در آنها بسيار نازل بود.
حساس می شود که شما در کنش فعالی با روشنفکران، نیروهای فعال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قرار دارید. این نیروها چگونه به جنبش همجنسگرایان نگاه می کنند؟ یا اصلآ توجهی به آن ندارند؟
ن.ب: البته اين ارتباطات نسبت به پراكندگي و حضور گسترده ي ايرانيان فعال از نظر خودم آنچنان گسترده نيست ، اما تا جايي كه من در ارتباطات خودم خبر دارم، يا بعبارت ديگردر مورد افرادي كه با آنها گهگاه در تماس هستم، مي توانم آنها را به دودسته تقسيم كنم. يكي آنها كه پديده ي همجنسگرايي را بصورت يك واقعيت پذيرفته اند و حاضر به حمايت از اين جنبش هستند، ديگر كساني كه از يكسو مصلحتهاي شخصي و اجتماعي و از سوي ديگر بعلت پيشداوريهاي پنهان خودشان حاضر به صحبت در اين مورد نيستند و موضوعات ديگري را مهمتر مي انگارند.
فکر می کنید که نیروهای اجتماعی و فرهنگی، فعالان حقوق بشر ( و حتی نیروهای سیاسی) تا چه اندازه به وظیفه اخلاقی / انسانی خود در امر ستم زدایی از همجنسگرایان کشورعمل کرده و می کنند؟
ن.ب: در اينمورد بسيار ضعيف عمل شده است. همانطور كه اشاره كردم، كساني كه مي خواهند همگان آنها را بپسندند و با آنها همراه شوند، بدليل اينكه مي دانند در اعماق اجتماع نگاه نسبت به همجنسگرايي منفي است، براي از دست ندادن همراهان احتمالي هم كه شده، ترجيح مي دهند در اين مورد سكوت كنند. متاسفانه اين دسته متوجه نيستند كه همگان را نمي توان در همه حال با خود داشت. براي دفاع از حقوق انساني، براي رسيدن به آزادي ما به آزاديخواهاني نيازمنديم كه بسيار فراتر از اينگونه مصلحتها را ببيندند و حاضر باشند براي جلوگيري از پايمال شدن حقوق حتي يك نفر ايستادگي كنند .
عده ای از همجنسگرایان بر این باورند که در شرایط فعلی بهتر است فعالیت ها طوری تنظیم شوند که جنبش حق خواهی همجنسگرایان به رودررویی مستقیم با حاکمیت کشیده نشود. عمده ترین دلیل آن هم این است که اگر مشکلی برای کسی پیش بیاید هیچ فرد یا ارگان و تشکلی ریسک حمایت و دفاع از دستگیر شدگان را نخواهد کرد. نظر شما در اینباره چیست؟
ن.ب: فكر مي كنم از يك نظر حق با آنهاست. همجنسگرايان بايد بتوانند در وهله ي اول خود را قوي كنند و متشكل شوند. يك نكته ي اساسي در فعاليت همجنسگرايان داخل در اين است كه آنها ناچارند با نام مستعار فعاليت كنند و نمي توانند هويت واقعي خود را آشكار كنند. اين مشكل خود بخود از جنبش هنجنسگرايان يك جنبش زيرزميني مي سازد كه امكان حضور علني را پيدا نمي كند. از سوي ديگر در داخل تا جايي كه من مي دانم بسياري از فعالين يا خود دچار نوعي هموفوبيا هستند و يا اينكه جرات حمايت علني را پيدا نمي كنند. هر چند كه در ميان كسانيكه به ما پيوستند اگر اشتباه نكنم چند نفري از داخل با نام واقعي خود امضا كردند. به باور من ارتباط ميان همجنسگرايان و جنبش زنان بسيار مهم است. البته در شرايط فعلي كه جنبش زنان شديدا زير ضربه است ، مشخص است كه چنين همكاري بصورت علني ممكن نيست، اما ارتباط و حمايت متقابل در اين زمينه بسيار به هر دو كمك خواهد كرد. در دراز مدت اما مطالبه ي حقوق بدون درگيري با قوانين و ساختار حكومت اسلامي ممكن نيست.
وبلاگ نویسی، انتشار مجلات، ایجاد گروه های دوستی محدود و حتی برگزاری پارتی های دوستانه و یا گروه های یاهو و امثالهم در اینترنت همه بخشی از فعالیت برای ابراز وجود، دادن آگاهی و کسب اعتماد به نفس و جمع آوری نیرو محسوب می شود. همجنسگرایان این چیزها را برای خود فراهم کرده اند. فکر می کنید در این شرایط کدام برنامه فعالیتی لازم است که همجنسگرایان به آن روی آورند؟
ن.ب: من همه ي فعاليتهايي را كه شما ذكر كرديد، مثبت مي دانم. فكر مي كنم در پاسخ سوال پيشين به يك امر مهم يعني ارتباط با جنبش زنان اشاره كردم. براي همه شان آرزوي موفقيت مي كنم و اميدوارم كه خود آگاهي و اعتماد به نفس در دوستان همجنسگراي ما آنقدر قوي بشود كه بتوانند بصورت متشكل براي احقاق حقوقشان در جامعه و بطور علني حضور بيايند.
در سال های اخیر رویه حکومت در برخورد با همجنسگرایان تا حدودی تعدیل ( یا عوض) شده. یعنی حکومت از تعقیب، دستگیری، زندان و شلاق فعال دست برداشته و فقط سکوت اختیار کرده. تحلیل شما از این تغییر رویه چیست؟
ن.ب: اين سكوت ، سكوتي پايدار نيست و اين تغيير رويه بمعناي تغيير نگاه نيست. چون نگاه حكومت در قوانين آن تبلور يافته است و در اولين فرصت كه فكر مي كنم با سركوب دوباره ي جنبش زنان شاهديم، دوباره اين روند ادامه خواهد يافت. بايد هوشيار بود و در عين حال از تلاش براي تغيير دست برنداشت. جنبش همجنسگرايان مسئوليتي براي تك تك افراد خود وبراي نسلهاي بعدي بر عهده گرفته كه آن را ملزم به هوشياري و تلاشي خستگي ناپذير براي احقاق حقوق انساني مي كند و به جنبش دمكراتيك و سكولار مردم ايران پيوند مي دهد.
اگر روزی همجنسگرایان دست به تشکل در کشور بزنند و با سرکوب و دستگیری از طرف حکومت مواجه شوند، بدون شک جنبش جهانی همجنسگرایان در خارج واکنش تندی نشان خواهد داد. اما آیا فکر می کنید که در صورت بروز چنین مسئله ای، مدافعان حقوق بشر و کلا جنبش دمکراسی خواهی کشورمان ( حداقل در خارج) بدفاع از دستگیر شدگان خواهند پرداخت یا نه؟
ن.ب : در صوتي كه چنين اتفاقي بيفتد، من با اطمينان مي توانم بگويم كه سازمانهاي حقوق بشري ايراني و بسياري از فعالين اجتماعي و سياسي ايراني در خارج به دفاع از همجنسگرايان دستگير شده خواهند پرداخت.
بعضی ها جنبش همجنسگرایان را جنبشی اجتماعی و فرهنگی تعریف می کنند و معتقدند که این جنبش به هیچ وجه نباید وارد سیاست شود، بخصوص که دخالت در سیاست می تواند به حساس تر شدن حکومت و سرکوب شدیدتر منجر شود. نکات ضعف و قوت این دیدگاه کدامها هستند و چرا؟
ن.ب: فكر مي كنم در اين مورد توضيح داده باشم، اما در تكميل گفته هاي پيشينم باز مي گويم. درست است كه جنبش همجنسگرايان در وهله ي اول يك جنبش اجتماعي و فرهنگي است. اما در كشوري كه ضديت با حق حيات انساني همجنسگرايان درقوانينش نهادينه شده است، دفاع شما از حقوق خودتان به امري سياسي بدل مي شود. همانطور كه مسئله ي حجاب، حقوق زنان و جنبشهاي اجتماعي ديگر در تكامل خود سازندگان شايد مهمترين جنبش سياسي معاصر در ايران بشوند. بدون وجود يك ساختار دمكراتيك، بدون جدايي كامل دين از حكومت ، بدون وجود حق حضور علني بصورت نهاد مدني و جنبش اجتماعي، امكان تحقق خواسته هاي همجنسگرايان و جنبشهاي ديگر اجتماعي صفر است. در همين كشورهاي اروپايي كه ما زندگي مي كنيم، هنوز و پس از سالها مبارزه و روشنگري، هموفوبيا در اعماق جامعه و گاه بشدت وجود دارد. با كار فرهنگي مي توان روشنگري كرد، اما نمي توان همه ي افراد يك جامعه را قانع كرد. زندگي آزاد همجنسگرايان تنها در حفاظت قانون و ساختاري ممكن شده كه حق حيات، حق ازدواج، حق زندگي مثل هر انسان ديگري را براي آنها برسميت مي شناسد و اين قوانين در جوامع دمكراتيك در نتيجه ي مبارزات خود همجنسگرايان در نتيجه ي شركت گسترده ي آنها در تظاهرات خياباني در نتيجه ي فعاليتهاي علني آنها، در نتيجه ي حمايت تشكلها، شخصيتها، در نتيجه ي روشنگري در مطبوعات بوجود آمده است.
حکومت غیر دمکراتیک چین هم دهها سال همجنسگرایی را از نتائج » فرهنگ منحط غرب» می دانست و حتی تا چند سال قبل بطور فعالی به فیلتر کردن و بستن سایت های همجنسگرایان می پرداخت. اما چند سال قبل بیمار و انحرافی بودن همجنسگرایی را از قوانین خود حذف کرد و امروز همجنسگرایی بعنوان یک گرایش جنسی در چین برسمیت شناخته شده. آیا جمهوری اسلامی ایران همچون دولت چین از چنان ظرفیت های تحولی برخوردار است که از همجنسگرایی جرم زدایی کند و حقوق همجنسگرایان را برسمیت بشناسد؟ چرا؟
ن.ب: لازم است در مورد چين و واقعيتها جاري از آن توضيحاتي بدهم. پيش از آن بايد به يك تفاوت عمده ميان حكومت هاي توتاليتر چين و ايران اشاره كنم. حكومت چين عليرغم ديكتاتور بودنش يك حكومت سكولار است كه در آن نهاد دين از نهاد حكومت جداست. حكومت ايران يك حكومت تام گراي ديني است و قرآن و احكام شريعت، احكام پايه اي قانونگذاري را در آن تشكيل مي دهد. نگاه اسلام و قوانين مدني به همجنسگرايي نيز حتما نياز به توضيح مكرر ندارد. بهر صورت همين يك تفاوت كافيست تا پاسخ سوال شما از جانب من منفي باشد. خير، حكومت اسلامي ظرفيت تحول ندارد ، چون قوانينش برگفته از قوانين زميني نيست، بلكه آسماني است و “احكام آسماني“ قابل تغيير نيستند. مورد ديگر كه به چين مربوط مي شود، لازم به توضيح است كه هر چند در چين در آوريل 2001، همجنسگرايي از ليست بيماريهاي رواني خط خورد، اما در زمينه ي روشنگري در اين مورد، راهها همچنان بسته است. نگاه رسمي و دولتي همچنان نسبت به همجنسگرايي منفي است. موارد بسياري از دستگيري همجنسگرايان همچنان وجود دارد. در مطبوعات در اين مورد سانسور مطلق حكمفرماست. نمايش فيلمهايي كه موضوع همجنسگرايي دارند، همچنان ممنوع است. تنها امكان همجنسگرايان براي ابراز عقيده كماكان اينترنت است. همچنان بسياري از همجنسگرايان بصورت مخفي و پنهاني زندگي مي كنند. بهر حال اين توضيحات اجمالي را در مورد چين لازم دانستم و در مورد ايران بدلايلي كه برشمردم تحول در قوانين را ناممكن مي دانم.
شرایط، موقعیت، و همچنین توان نیروی جنبش همجنسگرایان ایران در شرایط فعلی را چگونه ارزیابی می کنید و نقاط قوت و ضعف آن کدامها هستند؟
ن.ب: در اين مورد بدليل عدم حضور در ايران تنها مي توانم به شنيده ها اكتفا كنم. ارزيابي من حتما دقيق نيست. از اينكه مي بينم در ميان همجنسگرايان ما افراد آگاه و بيدار و كسانيكه براي دانستن، توانستن و تغيير فعاليت مي كنند، كم نيستند، بسيار شادمانم و آ ن را به فال نيك ميگيرم. عناصر آگاهتر اين جنبش در ايجاد اعتماد به نفس و حس همبستگي ميان همجنسگرايان مي توانند نقش مهمي بازي كنند. تمام فعاليتها از ايجاد وبلاگ گرفته تا انتشار نشريات اينترنتي و تلاش براي ايجاد ارتباط متقابل را بسيار مثبت مي دانم. از سوي ديگر يكي از ضعفها را كه در مورد جنبشهاي ديگر نيز صدق مي كند در هژموني طلبي، عدم قاطعيت، كمبود حس همكاري، عدم تشخيص منافع مشترك بعنوان مبناي حركت مشترك، دخالت دادن دعواهاي شخصي در حركت عمومي مي دانم كه مي تواند به اين جنبش ضربه بزند. نكته ي ديگر اينكه اميدوارم اين جنبش بتواند مستقل بماند و اين همان آرزويي است كه در مورد جنبش زنان نيز دارم. منظورم هم مشخصا اجتناب از افتادن دوباره به دام جناحهاي حاكم است كه گهگاه براي “ژست دمكراسي“ نياز به پشتيباني چنين جنبشهايي دارند، اما در نهايت از آنها استفاده ي ابزاري مي كنند، چرا كه منافع نهايي حاكمين در تداوم حكومت ديني است كه تامين مي شود و منافع نهايي جنبشهاي اجتماعي در تغيير و برقراري دمكراسي و جدايي دين از حكومت نهفته است. همراهيهاي مقطعي از موضع ضعف تنها به حريف قويتر ياري مي رساند.
آیا امضاء کنندگان بیانیه سال گذشته، امسال برنامه خاصی برای روز جهانی مقابله با هموفوبیا دارند؟ خود شما چطور؟
ن.ب: در اين مورد خبري ندارم. اصولا من در يكسال گذشته بدليل مشغوليت شبانه روزي در كار تئاتر و اجراهاي پي در پي و همزمان دو نمايشم بر صحنه در اين زمينه و همچنين در نوشتن مطالب سياسي و اجتماعی کم کار شده ام. اما اگر دوستان تصمیمی بگیرند و همتی بکنند، حاضرم همکاری کنم.
=====
امید است که امسال هم با نزدیک شدن روز 27 اردیبهشت،روز جهانی مقابله با هموفوبیا، افراد و گروه های هر چه بیشتری با همجنسگرایان همگام شده، بطور وسیعی به محکومیت این پدیده واطلاع رسانی در باره حقوق همجنسگرایان بپردازند و در تقویت سنت دفاع همه جانبه از حقوق بشر و اصلاح فرهنگ اجتماعی بکوشند.
لینک وبلاگی که بیانیه روشنفکران در دفاع از حقوق همجنسگرایان در آن بچاپ رسیده:
http://www.mahaarticles.blogspot.com/
برای اطلاع از اینکه هموفوبیا چیست و چگونه میتوان با آن مقابله کرد به وبلاگ هموفوبیا مراجعه شود:http://homophobia.blogfa.com/ و یا جزوه اطلاعاتی مربوط به هموفوبیا را مستقیم از ایمیل مجله ماها درخواست کرد:
majaleh_maha@yahoo.com
برای آشنایی با کارهای هنری و فرهنگی نیلوفر بیضایی به سایت ایشان مراجعه شود:http://www.nbeyzaie.com/