تبلیغات و پروپاگاندا

اشاره : یکی دیگر از مشکلات و محدودیت های زبان فارسی در یافتن معادلی دقیق برای کلمات پروپاگاندا و ادورتیسمنت (1) می باشد.  هر دو کلمه در زبان فارسی به تبلیغات و آگهی ترجمه شده اند. ادورتیسمنت  در رابطه با آگهی های ( تبلیغاتی) تجارتی بکار می رود و پروپاگاندا در رابطه با تبلیغات حکومتی یا غیر حکومتی برای تآثیر گذاری بر افکار عمومی. مطلب زیر به موضوع پروپاگاندا می پردازد و معادل » تبلیغات» برای آن بکار گرفته شده است.

  تبیلغات ( پروپاگاندا) یعنی تلاش برای وادار نمودن، تحریک، تشویق، ترغیب، متقاعد کردن، واداشتن و مجاب کردن دیگران به صحت گفته ها و اعمال تبلیغات چی، جهت رسیدن به اهداف دلخواه  و مورد نظر می باشد. بی جهت نیست که  تبلیغات  را هنر مجاب کردن دیگران نام نهاده اند.

 سابقه و تاریخ  پروپاگاندا ( تبلیغات) به قرن هفده میلادی باز می گردد؛ زمانی که  پاپ، گرگوری پانزدهم،  در قرن هفده میلادی، گروهی را برای تبلیغ  و ترویج مسیحیت  در بین اقشار وسیع جامعه و متقاعد کردن آنها به گرویدن به دین مسیح، سازماندهی کرد. اما شاید درست تر آن باشد که تاریخ پروپاگاندا را به درازای تاریخ بشر بدانیم چرا که در طول تاریخ همیشه  کسانی بوده اند که برای رسیدن به اهداف خود به ترویج و تبلیغ در بین بقیه روی آورده اند.  در اوائل قرن بیستم حزب نازی در آلمان، چه قبل و چه بعد از گرفتن قدرت سیاسی، پروپاگاندا را در ابعادی جدید و تقریبآ بی سابقه، برای رسیدن به اهداف خود بکار گرفت. رئیس تبلیغات دولت هیتلر، یوسف گوبلز و روش های تبلیغاتی او، معروفیت جهانی دارد. امروزه همه حکومت ها و احزاب، مؤسسات و گروه های سیاسی تبلیغات را بخدمت می گیرند. خطر تبلیغات اما در جوامع بسته و فضای نبود دمکراسی و آزادی بیان چشم گیرتر و تآثیر منفی آنها بیشتر است.بدین دلیل که سانسور و سرکوب، امکان عرضه نظر مخالف را با مشکل مواجه می سازد.

   در سال 1936  در آمریکا انستیتوی آنالیز تبلیغات با هدف آشنا سازی مردم با تکنیک های پروپاگاندا تشکیل شد اما دوام چندانی نیاورد هر چند که در  مدت کوتاه فعالیت خود هفت روش استاندارد شناسایی و تشخیص پروپاگاندا را معرفی کرد.  بنیان تبلیغ بر این استوار است که مخاطبان را آنچنان به فکر و ایده ای متقاعد سازد که آنها صادقانه ( و ظاهرآ بر اساس شناخت و تحلیل درست از موقعیت) با خلوص هر چه تمامتر به آن اعتقاد و باور بیابند و این ایده را  و فکر را متعلق بخود بدانند نه گرفته شده از تبلیغات.   تبلیغ حرکتی  آگاهانه، هدفمند و سیستماتیک است که با هدف شکل دادن به  برداشت ها، ادراک، معرفت، شناخت و بینش مخاطبان و دست کاری کردن باورهای آنان بکار گرفته می شود تا آنها را به در پیش گرفتن رفتارها و تفکرات مورد دلخواه و سودمند برای تبلیغات کننده (گان) بکشاند. تبلیغات در پی آن است تا افکار عمومی را به میل و سلیقه خود هدایت  و مردم را با فکر و سلیقه دلخواه خویش همراه سازد. بر این اساس هر تبلیغاتی آگاهانه دست کاری کردن اذهان و تفکرات اجتماعی است  برای همخوان و همراه کردن مردم با خود و ترغیب و مجاب کردن آنان به نوعی خاصی از موضع گیری.

 تبلیغات لزومآ تهی از حقیقت نیستند و در بسیاری از مواقع رگه ای از حقیقت را می توان در آنها مشاهده کرد اما کل حقیقت را پنهان می کنند، عرصه ی آن را محدود و در واقع حقیقت را از محتوا تهی می سازند. در این گونه موارد نیمه ای از حقیقت را بیان کرده و بدنبال آن نتیجه گیری دلخواه خود را برجسته می سازند تا افکار عمومی را بنا به سلیقه خود شکل دهند. بعنوان نمونه: آمریکا مخالفت جمهوری اسلامی است و دوست دارد که این حکومت سرنگون شود. همه ایرانیان مخالفت حکومت خواهان سرنگون شدن جمهوری اسلامی هستند. پس همه مخالفان حکومت عمال آمریکا و وابسته به آن می باشند. شکل، روش و هدف تبلیغات می تواند بسیار متفاوت باشد؛ مثلآ حکومتی برای تغییر عقیده بخشی از مردم نوع خاصی تبلیغات را بکار می گیرد تا مخالفان خود را متزلزل و در آنها تفرقه بیندازد،  و در جایی دیگر برای مستحکم کردن اعتقادات مورد پسند خویش در هوادران خود و برای جلوگیری از متزلزل شدن اعتقادات و باورهای آنان، به  نوع خاصی از تبلیغات رو می آورد تا آنها را همچنان هوادار خود نگه دارد. 

در شرایط سانسور و نبود دمکراسی، تبلیغات حکومت ها سنگین تر می شود چرا که بعنوان یکه تاز میدان، وسایل ارتباط جمعی، از رادیو و تلویزیون گرفته تا روزنامه ها، مجلات ، اینترنت و انواع تریبون های دیگر را در خدمت تبلیغات افکار و ایده آلهای خود بکار می گیرند، در جایی افکار و ذهنیت هواداران خود را مستحکم و از متزلزل شدن آنها جلوگیری می کنند و  در جایی دیگر  بر عیله مخالفان سم پاشی و درخواست های آنان را  بی چیز، بی مقدار و بی توجه به شرایط ، زمان و موقعیت معرفی می کنند، و در جایی قدرت نظامی و پایگاه توده ای خود را  آنچنان عظیم  جلوه می دهند تا دیگران خود را در مقابل آنها  کوچک و حقیر احساس کرده و در موقعیت فرودستی خود همچنان لم بدهند. مثلا جنبش زنان یا جنبش همجنسگرایان و امثالهم را در نظر بگیریم؛ ظاهرآ بسیاری از افراد،  این نوع جنبش ها را جنبش های مدنی و اجتماعی می دانند و دخالت آنها در امور سیاسی را نادرست تلقی  می کنند. حتی اگر فرد فعالی در این جنبش ها حرفی  سیاسی بر زبان براند یا موضعی سیاسی اتخاذ کند، قبل از همه خود  افراد درون همان جنبش بر علیه این شخص موضع گرفته و نادرستی  دخالت در امور سیاسی را به او گوشزد می کنند. این درست همان چیزی است که حکومت ها می پسندند و آن را تبلیغ می کنند؛ در سیاست و امور دولتی دخالت نکنید.  لاله حسین پور در یکی از مقالات خود می نویسد: » درس های تاریخ را که مرور می کنم، می بینم همواره حاکمین ( بخوان دولتها) به خدا متصل شده و جای گاهی فرادست توده ها و مردم عادی ( بخوان جامعه مدنی) به خود اختصاص دادند. کار حاکمیت را مقدس اعلام نموده و دور آن هاله ای کشیده و مرز خدشه ناپذیری تعیین کرده اند تا هر کسی به آن دست رسی نداشته باشد. سیاست مداران و دولت ورزان، هر یک به عنوان مشاورین عالی مقام و یا محارمان آگاه و همه چیز دان شمرده شده و پای خود را از میان عامه بیرون کشیده و در میان خاصه جای گرفتند. چنین بود که دولت از جامعه مدنی فاصله گرفت و کار سیاسی از کار اجتماعی جدا شد.» 

 تبلیغات چیان گاهی لزومی نمی بینند که افکار عمومی را تغییر دهند بلکه در پی آنند که افکار و موقعیت موجود را حفظ کند تا بدینوسیله از هرگونه حرکت و عملی مغایر با شرایط  حاکم و مورد پسند خود، جلوگیری نمایند و مردم را در همین اعتقادات فعلی خود نگه دارند. پس محافظه کاران و خطر گریزان را افرادی با فکر و درایت و موقعیت شناس معرفی می کنند که الکی  سر خود را به باد نمی دهند و غیر محافظه کاران را افرادی تند رو، ناآشنا به شرایط و موقعیت، احساساتی و کسانی  که کارهایشان فقط به ضرر خود آنها و طرفدارانشان تمام می شود، جا می اندازند تا در  دل مخالفان تزلزل ایجاد کرده و در عین حال مردم را از همراهی و همگامی  با آنها برحذر دارند. همانطور که گفته شد، تبلیغات عمومآ به اخلاق  و حقیقت کاری ندارند و براحتی آن را زیر پا می گذارند. چرا که هدف تنها سحر و جادو کردن مخاطبان است.  یوسف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر، معتقد بود که تبلیغات خود هدف نیستند بلکه وسیله ای برای دست یافتن به هدف می باشند. پس اگر  وسیله ( تبلیغ) رسیدن به هدف را ممکن می سازد، چنین وسیله ای خوب است. ( هدف وسیله را توجیه می کند.). چنین رویکردی به تبلیغات،  عمومآ،  اخلاق، صداقت، راستگویی، رعایت تعادل در اطلاع رسانی، حفظ حقوق دیگران و مهمتر از همه حق مخاطبان به دریافت اطلاعات بی طرف را نادیده می گیرد. تبلیغ کننده حتی گاهی خود را در لباس ( مخالف خودش) جا می زند و  کارها و اعمال و  نوشته هایی چاپ می کند تا مخالفان واقعی خود را بی مقدار و بی  عقل جلوه دهد و از اعتماد مردم به آنها جلوگیری کند. 

سطح سواد و دانش،  محافظ  چندانی در برابر تآثیر پذیری از تبلیغات نیست. بسیاری از روشنفکران بر خلاف نظر خود، بیشتر از دیگران مستعد تآثیر پذیری از تبلیغات هستند ؛ به این سبب که روشنفکران در دریافت  اطلاعات فعالتر از بقیه هستند ( حتی شایعات و  اطلاعات دست دوم)، دیگر آنکه روشنفکران تقریبآ در برابر هر مسئله و موضوعی بهرحال موضع می گیرند. از آن گذشته  همینکه روشنفکران فکر می کنند تحت تآثیر تبلیغات نیستند خود بخود به تضعیف گارد شان در برابر تبلیغات منجر می شود. مشکل بعضی از روشنفکران این است که فکر می کنند حیله های تبلیغات چیان را می شناسند و تحت تآثیر پیامهای آنها نیستند اما بعنوان روشنفکر و تا حدودی جهت دهنده افکار و مباحث اجتماعی، سیاسی، با ظاهر توجه به شرایط و موقعیت، یا تحت عنوان خردورزی، درست همان  نسخه های مورد پسند تبلیفات چیان را عرضه می دارند.

 تبلیغات پیام هایی هستند با هدف تآثیر گذاری بر افکار و رفتار عمومی. که بجای ارائه اطلاعات صحیح و بی طرف، آگاهانه و هدفمند، حقیقت و فاکت ها را دست کاری می کنند. تبلیغات  به فضا و امکانات موجود دقت کرده و بهترین روش برای تآثیر گذاری را بر می گزیند. گاهی پرچم ملی گرایی را بر می افرازند و گاهی  پرچم دین، سنت و باورهای عمومی را، و آنگاه با طرح شعارهایی،  جو  و فضا را آنچنان  احساساتی می کنند که مردم را به تب و تاب می اندازند و همه را به  حمایت از مسئله مورد نظر خود تحریک و ترغیب می کنند. یا گاهی  مسائل مهم، پیچیده و چند بعدی را بیش از اندازه ساده و برداشت های خود از آنها را با زبانی عام بیان می دارند تا عقب مانده ترین لایه های اجتماعی را به شور و هیجان و سینه زدن در زیر علم خود کشانده و حمایت توده ای خود را به رخ دیگران بکشانند. تبلیغات چیان آگاهانه و با هدف،  حقیقت را وارونه جلوه می دهند تا نتیجه گیری دلخواه خود را از آن بگیرند. تبلیغات حول » انرژی هسته ای حق مسلم ماست» نمونه ای از تبلیغات حکومتی در کشورماست، یا تبلیغات در روزهای برگزاری انتخابات برای جلب مردم به پای صندوق های رای گیری یا سم پاشی بر علیه مخالفان یا  شکل برخورد با گروه های اجتماعی  مختلف سرکوب شده و معرفی فعالیت های آنان بعنوان تلاش برای انجام انقلاب مخملی و ضربه زدن به منافع ملی و اسلام.

تبلیغات در عرصه های مختلف و برای » فروش» انواع کالاهای سیاسی و فرهنگی بکار گرفته می شوند.گاهی حکومتی نیاز به این دارد که قدرت نظامی خود را آنچنان عظیم و قدرتمند معرفی کند تا دیگران جرائت یا حتی فکر در افتادن با آن را به مخیله خود راه ندهند. یا دولتی به این فکر می افتد که خود را دارای آنچنان پایگاه وسیع مردمی معرفی کند که مخالفان جرائت ابراز هیچگونه مخالفتی نداشته باشند و مردم مخالفان را بانگ خروس های بی محل بدانند و از همراهی با آنان بپرهیزند. کسانی  صادقانه از خود می پرسند که چرا با اینهمه فشار، سرکوب، گسترش فقر، ناامنی، فرار مغزها از کشور، گسترش فحشا و اعتیاد، بی حقوقی اقشار مختلف  و… اما جامعه ما همچنان تا حدود زیادی راکد مانده و جنب و جوش چندانی  در مخالفت با حکومت مشاهده نمی شود و مردم عادی کار خود را می کنند و در نهایت فقط در تاکسی ها یا منازل خود به حکومت بد و بیراه می گویند اما در هنگام تظاهرات به نفع حکومت یا روزهای انتخابات،  در صد بالایی از مردم شرکت می کنند یا چرا مردم  به حمایت فعال و عملی از  مخالفان دستگیر و زندانی یا اعدام شده بر نمی خیزند یا به حرف های مخالفان گوش نمی دهند و از همراهی با آنان خودداری می کنند؟ توجه به  سحر و جادوی تبلیغات حکومتی بخش مهمی از پاسخ به سئوالات فوق را در خود نهفته دارد. 1- Propaganda, Advertisement

20 پاسخ to “تبلیغات و پروپاگاندا”

  1. مطلبی از نیلوفر بیضایی Says:

    سلام
    شاید این مطلب خانم بیضایی از مطلب شما چندان دیر نباشد. سری بزن و بخون. آدرس اینه

    http://www.iranglobal.info/emtyseite3.php?news-id=2540&nid=haupt

  2. در لیست وبلاگ های بروز شده Says:

    با انتشار این مطلب جدید، تیزبین باز هم در لیست وبلاگ های بروز شده قرار داده شد.
    http://update.1irani.com/

  3. پوریا Says:

    سلام
    مطلب زیبایی است اما بنظر من بیش از این لازمه بازگشایی برای بحث بوده
    ضمنا پیشنهاد میکنم از این لینک هم دیدن کنید
    تبليغات و جنگ روانى: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8603010011
    و اینکه : (تـبليغ ) يا آوازه گرى (propaganda) فعاليتى است براى دگرگون كردن عقايد عمومى از راهـهـاى غـيـر مـستقيم و احياناً پنهانى با وسايلى مانند زبان و خط و تصوير و نمايش و جز اينها

    ***
    برات آرزوی موفقیت میکنم

  4. منتشر شد Says:

    این مطلب در سایت فرهنگ گفتگو منتشر شد. لینک مستقیم مطلب در سایت فرهنگ گفتگو:
    http://www.iranglobal.info/emtyseite3.php?news-id=2561&nid=haupt

  5. لینک تیزبین گذاشته شد Says:

    در وبلاگ@ چشمان زنان @ به تیزبین لینک داده شده.

  6. دختر لزبین Says:

    تیز بین جان مطلب بسیار خوب و جالبی بود. فقط من یک سؤال دارم. شما هدفتان از پرداختن به این موضوع تنها صحبت درباره پروپاگاندا و اطلاع رسانی به ما بوده و یا اینکه معتقدید که بهتر است معادل فارسی دیگری برای این لغت در نظر گرفته شود؟

    نکته دوم اینکه به نظر من این خود مردم هستند که می خواهند دوروغ بشنوند. تصور کنید که دو نفر کاندیدای ریاست جمهوری شوند و یک نفر صادقانه بگوید که من فقط در همین حدی که گفتم می توان به جامعه خدمت کنم و دیگری کلی وعده و وعید دوروغین بدهد، مسلما مردم هیچ وقت به آن فردی که با صداقت حرف خود را زده رأی نخواهند داد. یعنی این خود مردم هستند که به فعالین از هر حزب و قشری یاد داده اند که به ما دوروغ بگوئید و وعده های فریبنده بدهید تا ما جذب شما شویم. البته من فقط در مورد بخشی از این مبحث و یک جنبه از آن نظرم ر گفتم.

    به نظر من این دو پست آخر شما به نوعی متفاوت از بقیه پست ها بود و من حتی دوست دارم در هفته های بعدی باز به واژگان دیگری پرداخته و ما را آگاه تر سازید.

    تیزبین در بین وبلاگهای همجنسگرایان واقعا منحصر به فرد و بی نظیره.

  7. آیا دعا کردن و توسل به نذر و نیاز، نشان از دینداری است یا روان بیماری؟ Says:

    Sorry my friend, I read this article and thought it may be of interest for you and your readers. good luck

    آیا دعا کردن و توسل به نذر و نیاز، نشان از دینداری است یا روان بیماری؟

    دکتر محمدعلی مهرآسا

    دوستم با اطمینان می گفت که از رفیق روانشناساش- نه روانپزشک- شنیده است که دعا کردن سبب آرامش روان میشود! البته بازگوکردن موضوع همراه لعابی از هزل بود نسبت به ان دوست روانشناس.
    دعاکردن و حاجت خواستن ازنیروهای غیبی و ماوراءالطبیعه، پدیدهای دیرینه در قرون است و مربوط به حال و یاهزار سال و دوهزار سال پیش نیست، بلکه ریشه در زندگی نیمه وحشی انسان دارد. از زمانی که آدمی غار نشین شد و تکامل فیزیک بدن و سلولهای مغزش او را از خوی حیوانی به درآورد و وادارکرد تا خویشتن را ازآفات جوّی و آزار دشمنان حفظ کند، دخیل بستن و دست نیاز به سوی نیروهای مافوق بشر که در تصور خود آدمی رخنه کرده بود، وارد زندگیاش شد و امری روزمره گشت. نمایش، نخست با کارهای ساده‍ی افراد خانواده شروع میشد، که طنین آواهای مخصوص و کوبیدن بر طبل و نعرهزدن در بیابان و جنگل، بخشی از آن بود. سپس گروه جادوگران به وجود آمد که کارشان در زمینه‍ی رفع بلا و مداوای ناخوشیها با جادو و باطل السحر و خواندن وردهای خود ساخته، همراه با سوختن مواد شامه نواز و یا شامه آزار ادامه داشت. تکامل سحر و جادو، زمینه ساز بتپرستی شد، و سرانجام دینهای توحیدی را به بشر ارمغان داد. گرچه بتپرستی و سپس آئینهای توحیدی، به مراتب و ازهرنظر ازآن حرکات و دعاخوانی و رقص و پایکوبیهای ساحران بهتر و تازهتر و خردمندانهتر بود، اما باز در درونمایه، شامل موضوعهائی بود که بعدها اهل فضل و خرد و دانش، به نظر تردید به آن می نگریستند. به سخنی دیگر، گروه خردگرایان، در پذیرش دین که همواره با استبدادی تلخ و مطلق و گاه شمشیر و تقاص اجرا میشد، رغبتی از خود نشان نمیدادند. این مبارزه و پروتست و مخالفت، نسبت به هر سه آئین ابراهیمی بوده و متولیان دینها اینگونه مردمان را به نامهای کافر، مرتد، و زندیق طبقه بندی میکردند.
    علت بزرگ این عدم رغبت این بود که روز به روز شکل و محتوای احکام دین به میل و خواسته‍ی متولیان و بنا بر فرمان بزرگان شریعت، تغییر می یافت و سنگینتر می شد. به علاوه بنا به دستور حکمرانان و پادشاهان، مرتب در عرصهی دینداری، متممهائی وضع و به دین افزوده میشد که کلاً درجهت خلاف عقل بوده و اغلب با منافع طبقهی فقیر و متوسط جامعه ضدیت داشت. روشن است که طبقات زحمتکش، فاقد هرگونه نیرو و امکانات برای مبارزه و رودرروئی با این مظالم و زورگوئیهای شاه و شیخ بودند و در مقابله با آن بیدادها کاری از آنان ساخته نبود. اما هر زمان، امکان عصیان و طغیان این طبقه وجود داشت و ترس از خیزش مظلومان، ذهن شریعتمدار و حاکم را میآزُرد. در مقابل احتمال این واکنشها، برای آرام ساختن احساسات غلیانی و سرکشی توده، همت شریعتمداران علاوه بر دستور انجام فرایض دین، معطوف ساختن ورد و دعا میشد تا آن اوراد و دعاها را به بیچارگان بیاموزند و در ذهنشان حُقنه کنند و از فقرا بخواهند در مواقع معین با آن دعاها و نذر و نیازها سرگرم باشند.
    یک نظر اجمالی به کتابهای ملا محمد باقر مجلسی که عنوان علامه را از شاهان صفوی گرفته است، نشان میدهد که چه اندازه دعا و ورد برای تخدیر مردم فقیر و زحمتکش، از ذهن این ملا ترشح کرده است. دقت در کوشش و اهتمام واتیکان و کلیسا برای اطاعت مردم از دین، میزان تلاش متولیان دین مسیح را نیز در بروز ناآرامیهای تودهی عصیانگران نشان میدهد.
    نگارنده بر این باور است که فرهنگ دعاخوانی و نذرو نیاز، از کلیسای کاتولیک و مسیحیت به درون اسلام و تشیع نفوذ کرده و توسط متولیان مذهب تکامل و گسترش یافته است. زیرا در صدر اسلام، جز قرآن به چیزی دیگر اهمیت و رغبت نشان داده نمیشد. اگر موشکافانه به شکل و محتوای دو مذهب تشیع و کاتولیک بنگریم و آنها را از هرجهت مورد مداقه و شناخت قراردهیم، شباهتهای عینی در این دو آئین به حدیاست که میتوان یکی را فرزند دیگری تصور کرد. بدیهی است در این میان، چون پیدایش عیسویت و کاتولیک، قرنها بر اسلام و مذهب ابداعی تشیع پیشی دارد، بیتردید باید تشیع را متأثر از مسیحیت دانست و رسوم و عادات و شرایع این مذهب را برگرفته از کاتولیک تصورکرد؛ و به این نتیجه رسید که پدیدآورندگان مذهب شیعه، بسیاری از این امور را از کلیسای کاتولیک گرفته و به عقاید خویش افزودهاند.
    لازم به یادآوری است، که گرچه از همان روز فوت پیامبر اسلام تعدادی محدود و انگشت شمار از صحابه خلافت حضرت رسول را شایستهی علی میدانستند و با خلافت ابوبکر مخالف بودند و گروه اندک شمار هواداران علی را ساختند، اما واقعیت آن است که مذهب شیعه را جعفر صادق امام ششم شیعیان در قرن دوم هجری بنیاد نهاد و فقه و شریعت شیعی را آن حضرت درست کرد. به این جهت حضرت جعفر صادق را بنیانگذار مذهب شیعه می دانند و مینامند. اما، به طور قطع مذهبی که امام ششم بنیاد نهاد، خیلی سادهتر از آئین کنونی بوده و بسیاری از پیرایههای مذهبی که امروز اجرا میشود را نداشته است. مثلاً ازعزاداری درآن خبری نیست و این رسم را عضدالدوله دیلمی در قرن چهارم هجری در بغداد و کاظمین و سامرا بدعت گذاشت؛ و چون منبعی برای معاش آخوندها بود، به سرعت رواج یافت و هرسال برجاه و شوکت این مراسم افزوده شد.
    همچنین، جمله‍ی «اشهد ان علی ولی الله…» که در تشهدِ مذهب شیعه وجود دارد، مطلقاً دستور امام جعفر نیست، بلکه از ابداعات شاه اسماعیل صفوی است؛ و اوست که دستورداد این جمله به تشهد و اذان افزوده شود.
    بحث برسر تشابهات بین دو آئین است که به چند نمونه آن اشاره میشود:
    ۱- تعداد حواریون عیسی دوازده است و تعداد امامان شیعه نیز همان عدد دوازده.
    ۲- در تشیع چهارده معصوم داریم، و در کاتولیک هرچند از معصوم اسمی نیست، اما دوازده حواری و یهودای خیانتکار و خود عیسی، چهارده نفرند.
    ٣- عیسی مسیح زنده است و غایب شده و درآسمان است؛ امام دوازدهم شیعیان نیز زنده و غایب شده و در مخفیگاهی (چاه یا غار) خودرا از نظر پنهان کرده است.
    ۴- عیسی مسیح روزی برخواهد گشت و تمام مردم را به سوی خدای یکتا و آئین خویش دعوت میکند و با کفار جنگ و جدال خواهد داشت؛ عیناً امام دوازدهم نیز روزی ظهور میکند و با کفر و ارتداد و پیروان دیگر ادیان و مذاهب می جنگد و همه را مطیع خویش و پیرو تشیع خواهد کرد.
    ۵- دستجات کاتولیک به هنگام تبلیغ، در معابر حرکت کرده و صلیب وزنار را با خود حمل می کنند و یاد کشته شدن و به صلیب کشیدن عیسی را گرامی میدارند. دستجات عزاداران شیعه نیز در کوی و برزن به حرکت درمی آیند و با حملِ علم و کتل که شباهتی تام به صلیب دارد، آئین شهادت حسین را ارج می نهند.
    ۶- کشیشان کاتولیک و پروتستان، سدها نوع ورد و دعا درست کرده و به مومنان مسیح یاد میدهند تا در موارد گوناگون از آن سود جویند و گره کارها را باز کنند. متولیان مذهب شیعه نیز هزاران نوع دعا را برای خام و خوابکردن پیروان ساختهاند. بزرگترین این دعاها، دعای کمیل است که معلوم نیست کدام آخوند رند در ساخت و تصنیفش همت کرده است، اما امروز آن را به فردی عرب به نام کمیل که در زمان حضرت علی میزیسته است، نسبت میدهند. فراموش نکنیم که خواندن این دعا، امروز نشان اشرافیت شیعی است.

    به هر حال دعا کردن و خواهش و تمنا از نیروهای غیبی برای پذیرش خواستها و تمناهای آدمی، عادتی است که از زمان غارنشینی تاکنون همچنان میان مردمان کم خرد جریان دارد؛ و آدمیان هرگاه به مصیبتی گرفتار شدهاند که حد فهم و توانشان در مبارزه با آن لنگیده است، به این عنوان که اگر تمنا و استغاثه کنند حتماً پاسخ خواهند گرفت، خود را فریفتهاند.
    به گمان من، امروز دعاکردن نشان خداشناسی نیست، بلکه برعکس، نشان عدم شناخت و معرفت دعاکنندگان و توصیه کنندگان دعاست نسبت به نیروئی که آن را خالق و گردانندهی جهان میدانند. زیرا رأفت و مرحمت اگر در منبعی وجود داشته باشد و از صفات برجسته و مهم آن منبع باشد، نیاز به انگیزه و تحریک ندارد و باید جزئی از رشحات دائمی دارندهاش باشد و همواره تراوش کند. خدا را سلطانی قهار پنداشتن و به درگاهش زاری و التماس کردن تا قلبش نرم شده و غضبش آرام گیرد، دقیقاً نشان عدم شناخت است و سبب کوچک شمردن صاحب آن کمالات می شود. اصولاً دعاکردن برای شفای مریض و رفع حاجات، نقض غرض است. زیرا مطابق باور مومنان، «داء و دوا» یعنی ناخوشی و درمان از مشیت الهی است. یعنی مومنان می گویند: خدا هم مرض را میدهد، و هم شفا را؛ و این دوگانگی درهرجا و هرکس باشد، یا نشان ستمکاری است، یا نادانی. آیا ممکن است پزشکی، به بیمار خود میکرب حصبه تزریق و او را بیمار کند، آنگاه به درخواست بیمار و اطرافیان، به مداوای مریض بپردازد؟ دعاکردن برای بیماری در پیشگاه خدائی که او را مریض کرده است، عین همین است. اگر خدا بیماری می دهد و مشیتش براین است کسی را مریض کند، آیا دعاکردن و طلب شفا از او بی جا و همانند رشوه دادن نیست؟ این خدا، با خان و ارباب ده که رعیبت را به زیر فلک می گیرد و تا کدخدا شفاعت نکند دست از او نمی کشد، چه تفاوتی دارد؟ در مورد روزی، آیا اگر یک روز کبوترها و یا هرحیوان دیگر از لانه بیرون نیایند و به دنبال دانه نروند، هیچ نیروی غیبی دانه در لانه شان خواهد ریخت؟ اگر چنین اتفاقی بیفتد، قطعاً دعاهای بشر نیز مستجاب خواهد بود.
    دعا، نه روح را آرامش میدهد و نه روان را تسکین میبخشد. تنها سبب فریب آدمی و باعث غفلتش از واکنشهای لازم در برابر مصائب میشود. کسانی که به دعا رو میآورند و از خدا و ارواح طیبه! می خواهند که حاجتشان را برآورد، فقط بیچارگی و درماندگی و گمراهی خویش را نمایش میدهند. ضمناً، مرده، مرده است، چه انسان، و چه یک تک سلول. سعدی می فرماید:
    یکی روستائی سقط شد خرش علم کرد بر تاک بستان سرش
    جهاندیده پیری براو برگذشت چنین گفت خندات به ناتور دشت
    که این دفع چوب از سر و گوش خویش نمی کرد و اکنون که مرده است و ریش
    دعاکردن، یعنی خودرا فریب دادن، دعاکردن یعنی نمایش عدم آگاهی، دعاکردن یعنی خود را حقیر شمردن، یعنی وقت تلف کردن و…
    مدتهاست که پیشرفت دانش و تکنیک، ثابت کرده است، حوادث جهان تابع قانون علت و معلول است و ربطی به هیچگونه نیروی غیبی ندارد، زمین لرزه، همان اندازه که در یک دشت ممکن است بروز کند، در کوهستان و زیر اقیانوس هم به وجود می آید؛ و اگر در نقاط مسکونی رخ دهد، سبب کشتار میشود و هیچ دعا و توسلی هم جلوگیرش نیست. سیل و طوفان، همچنان که در کوه و دشت جاری می گردد، می تواند به درون شهرها و محلهای سکونت هم سرایت کند و مردمان را بکشد و سجاده و مُهر و ردا و صلیب مومنان را نیز با خود ببرد. تمام شواهد و مدارک در زمینهی علمی و تجربی، نشان داده و می دهد که فعل و انفعالات روئی و درونی زمین، هیچ ربطی به وجود آدمی بر روی زمین ندارد؛ و این کنشها و واکنشها، به خاطر گل روی بشر، نه متوقف میشوند و نه تخفیف می پذیرند. میلیاردها سال پیش از پیدایش آدمی بر روی زمین، زلزله، رانش خاک و کوه، حرکت زمین، سیل و خرابی، طوفان و صاعقه وجود و ادامه داشته و حتا بارها جای دریاها و اقیانوسها و خشکیها عوض شده است.
    بی تردید در همان شبی که آن مصیبت بزرگ بر شهر بَم نازل شد، هزاران نفر از اهالی در مسجدها به نماز و دعا مشغول بودهاند، اما نه عبادت کارگر افتاد و نه دعا به جائی رسید؛ و دهها عبادتگاه نیز همراه خانهی مومنان با خاک یکسان گشت.
    کوتاه سخن، اگر دعا و استغاثه کارساز بود، باید مرگ وجود نمی داشت؛ باید فقر ریشه کن میشد؛ باید بلا و مصیبت پایان می یافت. زیرا دعا برای شفای بیمار، باید سبب نابودی کل امراض شود و سرانجام به عمر جاودان بینجامد؛ برای رزق و روزی نیز، باید فقر را براندازد؛ و برای رفع مصیبت هم، باید جهانی بی بلا می ساخت… پس کو؟!
    بنابر این اگر کشیشی، آخوندی و ربائی به شما توصیهی دعا کند، دکانداری است که در پی کاسبی تلاش میکند؛ اما اگر روانشناسی برای آرامش روان به شما چنین توصیهای کرد، مطمئن باشید:
    «او خویشتن گم است، که را رهبری کند…» بی شک آن روانشناس با این توصیه، درواقع برای مریض مواد مخدر تجویز میکند؛ زیرا به هنگام دعاکردن، آدمی باید عقل و فکر و معرفتش را کلاً گم کند یا به مبدء دعا بسپارد و مانند اشخاص افیونی و بنگی، گول و گیج خود را در اختیار منبع وهمی قرار دهد و خرافات بنالد.

    کالیفرنیا – ۱۲ خرداد ۱٣٨۶

  8. دختر لزبین Says:

    چه مطلب جالبی. من حتما می خونمش. اما قبل از اون لطفا جواب من را بدهید. من خودم به نظرم مسخره ترین چیز دعا کردن میاد. و بهش هم اعتقاد ندارم. اما خوب بعضی وقتها که خیلی دیگه در یک وضعیت بدی قرار می گیرم دعا می کنم. باز هم همون موقع فکر نمی کنم که کار درستیه. اما این کار را می کنم. یا مثلا اصلا برای من اعتقاد به خدا داشتن یا نداشتن مهم نیست. اما همیشه قسم خدا را می خورم. یا بهش گاهی فکر می کنم.

    من دوست دارم اگر کسی که این مطلب را نوشته باز هم به اینجا سر زد نظرش را راجع به این نوشته من بگه. اصلا هم ناراحت نمی شم که چی می گه. اتفاقا خوشحال هم می شم. چون اصلا از این کارم خوشم نمیاد که گاهی دعا می کنم. اما انجامش می دم.

  9. دختر لزبین Says:

    من این مطلب را خوندم. به نظر من این عادت من خیلی بدتره چون به چیزی که اعتقاد ندارم عمل می کنم. حتی در همان لحظه هم این کار خودم را مسخره می دونم. ها ها ها ها. شاید هم یک جور عادتی باشه که از گذشته ها برای من مونده. هر چی که هست خیلی احمقانه است.

  10. tovalet Says:

    رشد كردن در محيط كاملا مذهبي باعث شده كه تفكر در مذهب قسمت حجيمي از مغز ما را اشغال كرده. با وجود گذشت سالها از تفكرات اشتباهم هنوز هم پيش مي آيد كه بگوييم خداوكيلي راست ميگي-به خدا-خدا رو خوش نمياد- شايد هم عباراتي از اين دست معناي واقعي خودش رو از دست داده باشه و فقط تبديل به اصطلاحاتي شده باشه. نفهميدم چه ربطي به نوشته شما داشت./ 🙂 خوش باشين

  11. دختر لزبین Says:

    اتفاقا ربط داشت. مرسی از جوابتون. جالب اینجاست که مثلا یکی مثل پدر خود من که کاملا بی دینه و حتی به هیچ عنوان خدا را قبول نداره و همه چیز را مادی می دونه و حتی معتقده انرژی هم ماده است شاید باور نکنید ولی یک آدم خیلی سنتی و شبیه مذهبیونه. یعنی به یک سری رسم و رسوماتی معتقده. خودش را تسلیم عرف جامعه کرده. شما حرف جالبی زدید. وقتی بافت جامعه ما سنتی باشه حتی کافرهاش هم مذهبی اند. این خیلی جالبه. نشون می ده که چه فضای بیماری بر جامعه حاکم است و اهمیت جدا بودن حاکمیت دین را از فرهنگ یک جامعه نشون می ده. بسیار سپاسگذارم از جواب شما دوست عزیز. من بهتره سعی کنم این عادتهای اشتباه را از خودم دور کنم.

  12. جنگاور Says:

    لطفا به این دکتر بیچاره بگویید که «نماز خواندن» همان دعاست، چون تو ایرانی هستی و عربی نمی فهمی، اهل تحقیق و مطالعه هم نیستی و خواستی در هوای ِ پس روزگار چیزی بپرانی، فکر کردی نماز چیزی بجز دعاخوانی و عبادت است. قربانی کردن، نماز خواندن، دعاهایی که عمرشان بیش از هزار سال است(قبل از اینکه آخوند شیعه وجود داشته باشد)و احادیثی که حکایت از «درخواستهای» پیامبر اسلام به درگاه خداست نشان می دهد «دعا» قدمتی بسیار بیش از آنچه این جاهل گمان کرده دارد. این شخص به قدری دگم است که «نبود خدا» را پیشفرض «تحلیل روانشناختی_تاریخی» خود قرار داده! « دعاکردن، یعنی خودرا فریب دادن، دعاکردن یعنی نمایش عدم آگاهی، دعاکردن یعنی خود را حقیر شمردن، یعنی وقت تلف کردن و… » خواندن مقاله ایشان بیشتر وقت مرا هدر داد !
    ______________

    دینداری بیماری نیست.

  13. جواب جنگاور Says:

    جنگاور من متوجه شدم که تو با همه دعوا داری . شاید با خودت هم دعوا داری. گیرم که گاهی حرفی منطقی می زنی ولی شکل گفتن حالت دعوا و پرخاش داره. میدونم به من هم می پری اما بی تعارف نمی تونم تو ذهنم ارزشی برای کسانی با شیوه برخورد تو داشته باشم.

  14. دختر لزبین Says:

    ببینم اگر یک چیزی قدمت دیرینه داشته باشه نشان بر درست بودنشه؟ خوب آدم کشی هم قدمتی دیرینه داره، پس حتما باید بگیم چون آدم کشی از همان بدو خلقت بشر همراه با او بوده امریست خوب و مقدس. اگر یک نگاه به دنیا بیاندازیم می بینیم که تمام کشورهای پیشرفته به علم و دانش و صنعت اهمیت می دهند و برای رفع مشکلات روحی و فرهنگی روانشناسان آنها به بهترین نتایج رسیده اند و کشورهائی هم که به نذر و نیاز و دعا بسنده کرده اند روز به روز پسرفت می کنند.

  15. تبلیغات Says:

    بله تبلیغات به خمار زده گی مردم کمک میکنه اما نمیتونه کل یک ملت را به خواب وادار کنه. ببینید کیوان رفیعی از زندان چگونه نامه ای می ده بیرون و امسید را در دلها زنده نگه می داره. تا این گونه افراد هستن ملت ایران کاملآ نمرده. باید از این گونه قهرمانان حمایت کنیم بخصوص گروه هایی که قربانی مستقیم نقض حقوق بشر تو ایران هستن.

    نامه کیوان رفیعی از زندان اوین

    آنچه گذشت

    به نام آزادی
    با درود به محضر ملت شریف ایران
    بر آن شدم تا با افشای خلاصه ی آنچه که در یک سال اخیر بر بنده از سوی دولت به اصطلاح مهر ورز و عدالت محور جمهوری اسلامی گذشت به وظیفه مبارزاتی خود در راستای افشای نقض حقوق بشر عمل نمایم.
    من یک فعال حقوق بشری هستم که بر اساس حقوق تعریف شده و وظایف اجتماعی با همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به امر مقدس مبارزه با ناقضین حقوق بشر و حمایت از قربانیان آن در حد توان می پرداختم و اساسا فردی تحت تعقیب و متواری نبودم.
    در ۱۸ تیر ۱۳۸۵ در خیابان، بدون هیچ گونه حکم بازداشتی یا ارتکاب به عملی خلاف قانون توسط عوامل امنیتی جمهوری اسلامی ربوده شدم. پس از ربودن به ۲۰۹ که بازداشتگاه امنیتی و نام آن با سلولهای انفرادی، چشمهای بسته، دوربین، سکوت و مرگ زمان عجین شده است منتقل شدم. به سلول انفرادی شماره ۱۱۵ برده شدم و پس از ۲ روز بلا تکلیفی ۲۴ ساعت قرار بازداشت، بدون تفهیم اتهام توسط مراجع قضایی صادر شد و پس از ۲۴ ساعت ۵۰۰ میلیون ریال وثیقه برایم صادر شد اما به جای اجازه تماس به برای تودیع وثیقه، اینجانب را از سلول ۱۱۵ به اتاق کوچکی به همراه بازجو و ۳ نگهبان منتقل نمودند و به قصد توهین و تحقیر و در هم شکستن روحیه ام، لباسهایم را از تنم بیرون آوردند و به بهانه بلندی مو با قیچی قصد کوتاه نمودن موهایم را داشتند که درگیری فیزیکی روی داد و پس از مقاومت به سلول انفرادی ۷۳ برده شدم و این در حالی بود که حتی از دلیل بازداشت خود مطلع نبودم و همچنین از روند غیر انسانی و غیر قانونی ناراحت بودم و به نشانه اعتراض شروع به کوبیدن به درب سلول نمودم سپس من را با چشمان بسته نزد مصطفی کریمی رییس بازداشتگاه ۲۰۹ بردند، وی در پاسخ به اعتراض، عنوان کرد که تا هر زمانی که تمایل داشته باشیم شما را نگه می داریم و نیاز به هیچ دلیلی هم نداریم و چنانچه باز هم عمل خود را تکرار نمایید شما را با دستبند و پا بند در انفرادی نگه می داریم.
    سپس بنده را به انفرادی شماره ۶۳ منتقل نمودند و بازجویی ها با چشمهای بسته شروع شد و تنها هدف بازجوها جهت دادن به بازجویی ها با برچسب زنی و بدست آوردن بهانه ای برای سرکوب و برخورد با سایر اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران بود که به علت این که اتهام خاصی مطرح نبود بازجویی ها تماما بر اساس مبهمات “تضاد” بی سندی و بلا تکلیفی بود. به طوری که در جلساتی اتهاماتی مطرح و در جلسه بعد تغییر اتهام رخ می داد یا روزها و هفته ها کسی برای رسیدگی به وضعیتم به سراغم نمی آمد.
    این در حالی بود که من و خانواده ام از یکدیگر بی اطلاع بودیم و همواره از داشتن کتاب “روزنامه، تلویزیون، قلم، کاغذ، لباس مناسب، تلفن، ملاقات، هواخوری و امکان حرکت و سایر امکانات” محروم بودم.
    به تازگی مطلع شدم که چند روز پس از دستگیری من مامورین وزارت اطلاعات به منزل پدری ام رفته اند و با به هم ریختن منزل مقداری از لوازم که متعلق به من نبوده را با خود بر ده اند و خانواده ام علی رغم مشکلات تردد و دوری راه روزهای متمادی به جستجوی بنده در “دادگاه انقلاب”، “بهشت زهرا”، “پزشکی قانونی”، “بیمارستانها” و … پرداختند و پس از ۳ ماه بودن من در ۲۰۹ زندان اوین از سوی مراجع قضایی تایید شد.
    پس از یک ماه بلا تکلیفی و رفتار غیر انسانی و غیر قانونی به عنوان اعتراض اقدام به اعتصاب آب نمودم که پس از ۴ روز با قول مساعد رییس بازداشتگاه ۲۰۹ اعتصاب خود را شکستم که پس از آن بدلیل بی آبی چند روزه به عفونت روده ای مبتلا شدم و حدود ۱۵ روز جز آب چیزی نتوانستم بخورم و در همان زمان عفونت و خونریزی لثه آغاز شد و روزهای بسیاری از درد توان حرکت و خواب از من سلب شد.
    بازجوها بارها به من اعلام کردند که آزاد هستی و یا به زودی آزاد خواهی شد یا تاریخی برای آزادی اعلام می نمودند یا وعده تماس تلفنی یا ملاقات و… به من می دادند که تمامی این مطالب کذب چیزی جز اهرمی برای فشار های روحی و روانی نبود و ماهها در سلول انفرادی و بی خبر و بلاتکلیف بودن و تحت شکنجه های روحی و روانی (اصطلاحا معلق) را جز کسی که ندیده است نمی تواند درک نماید.
    به هر حال پس از ۳ ماه انفرادی به این روند غیر انسانی با توسل به ابزار موجود اعتراض بسیاری نمودم و تاکید نمودم که باید به اتاق عمومی بر اساس اصل تفکیک جرایم منتقل شوم که به بنده اعلام نمودند شما را برای اتاق عمومی جز به نزد اعضای القاعده به محل دیگری نمی فرستیم. من نیز به بی توجّهی به اصل تفکیک جرایم اعتراض نمودم و آنان جهت افزایش فشار روحی و روانی من را به نزد ۲ تروریست فرستادند که هر دوی آنها با مصرف روزانه دهها قرص اعصاب و خواب حالت طبیعی می یافتند، آنها بر اساس اصول مذهبی و عقیدتی افراطی خویش بارها بنده را تهدید به مرگ نمودند و مقدمات آن مانند شیشه را هم تهیه نمودند و بدین گونه است که رژیم از تضاد عقاید به عنوان ابزار شکنجه استفاده می نماید.
    به هر حال بنده انتقال به نزد ایرانیان را خواستار شدم که بازجو ها مکررا مخالفت می نمودند. متشنج شدن جو سلول باعث شد که بنده برای انتقال از آنجا مجددا علی رغم عفونت روده ای دست به اعتصاب آب بزنم که پس از ۳ روز رییس بازداشتگاه ۲۰۹ به بنده گفت که یا سلول انفرادی و یا همین جایی که هستید یکی را انتخاب کنید که قطعا سلول انفرادی از اینجا بسیار بهتر بود. بنابراین دست نوشته ای از بنده گرفتند که بنده به تقاضای خود و جهت نوشتن پایان نامه تقاضای انتقال به انفرادی را نموده ام.
    پس از آن من را به سلول انفرادی شماره ۱۳۰ منتقل نمودند و این بلا تکلیفی ها همچنان ادامه داشت تا در ۱۹ مهر ماه بنده را به بازپرسی ۱۴ امنیت و به نزد بازپرس متین راسخ بردند که وی مطالبی را همچون اقدام علیه امنیت از طریق تبلیغ علیه نظام و ارتباط با گروههای معاند نظام به عنوان اتهام عنوان و آخرین دفاعیات را از بنده اخذ نمودند و در جواب اینجانب که چرا وثیقه من را قبول نمی کنند عنوان نمودند که دادگاه انقلاب اختیارات ویژه ای دارد و وثیقه شما را قبول نمی کنم تا هر چقدر لازم باشد در بازداشت باقی بمانید.
    به هر حال مطالبی همچون تماس با خانواده و داشتن وکیل را خواستار شدم که ایشان وکیل مورد نظرم را جاسوس خطاب نمودند و گفتند شما وکیل نیاز ندارید و اگر لازم باشد ما برای شما وکیل مورد تایید خود را می گیریم و برای تماس تلفنی من با منزل هم عملا هیچ کاری صورت نگرفت.
    پس از مشکلاتی که با بازجوها در مورد اخذ وکیل پیدا نمودم مجددا در ۲۵ مهر ۱۳۸۵ من را به همان بازپرسی بردند و اتهامات جدیدی همچون شرکت در تجمع و راه اندازی تجمع را به اتهامات اضافه نمودند و من را بازهم در انفرادی شماره ۱۳۰ نگه داشتند.
    در ۱۵ آذر ۱۳۸۵ به شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی سادات بردند “دادگاه بدون حضور وکیل مدافع” نماینده دادستان و به صورت غیرعلنی برگزار شد و خود قاضی بر خلاف قانون کیفر خواست را خواند و ۱۰ دقیقه فرصت دفاع به بنده داده شد که تنها دفاعم درخواست ارایه اسناد اتهامم از سوی وزارت اطلاعات به دادگاه بود، پس از یک ماه از دادگاه در حالی که در سلول انفرادی منتظر صدور رای بودم عنوان شد که پرونده شما به بازرسی عودت داده شده است و تداوم بلاتکلیفی.
    در ۲۱ دی ۱۳۸۵ پس از ۱۹۰ روز بازداشت که ۷ روز آن در محیط رعب و وحشت و ۱۸۳ روز آن در سلول انفرادی با انواع شکنجه ها ی روحی و روانی گذشت، پس از آن به اتاق عمومی ۱۲۱ که اتاقی ۵*۶ متر و با جمعیت ۱۹ نفر بود منتقل شدم و اجازه اولین تماس با منزل پس از بیش از ۶ ماه بی خبری به بنده داده شد و خانواده من پس از این مدت طولانی موفق به دریافت خبر سلامتی من شدند. در همان زمان نوعی بیماری ویروسی در ۲۰۹ شایع شده بود که به علت عدم رسیدگی پزشکی همه به آن مبتلا شده بودیم و شخصا به صورتی به آن بیماری مبتلا شده بودم که همراه با سرفه از مخاطم خون خارج می شد و به علت بسته بودن محیط و عدم رسیدگی حدود ۲ ماه با آن بیماری به سر بردیم.
    در هفته مجموعا حدود ۲ ساعت هواخوری داشتیم که مکان هواخوری عبارت بود از اتاقی ۵*۶ متر که تنها فرق آن با سلول سقف مشبک آن بود و هفته ای ۱۰ دقیقه اجازه تماس با منزل داشتیم و روزهای تکراری و بلاتکلیفی تکرار می شد و در آخرین روزهای سال ۸۵ اداره اطلاعات گرگان پدر بنده را احضار نمود و از وی خواسته بود با بنده برای دست کشیدن از عقاید و فعالیتهایم صحبت نماید و آخرین جلسه چند روز پیش از عید با بازجو ها بر همین محور بود.
    اما من نتوانستم و نمی توانم از دفاع بدون تبعیض حقوق انسانها دست بردارم، زمان عید نوروز را نیز در اتاق کوچک خود با دلی پر امید و ایمان به راه خود با یاد شما هموطنان عزیز بر سر سفره نوروز نشستیم. به هر حال وزارت اطلاعات از تمامی ابزارهای فشار بر بنده مجموعه و تعدادی از اعضای مجموعه جهت تن دادن به خواسته های آنان استفاده نمودند و با نا امیدی از این روش در تاریخ ۲۸/۱/۱۳۸۶ من را از بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به سالن ۶ اندرز گاه ۷ زندان اوین و به میان زندانیان عادی جهت استفاده از تاکتیک تضاد عقاید و بی اعتنا به اصل تفکیک جرایم منتقل نمودند.
    در اول اردیبهشت به دادگاه منتقل شدم که به دلیل خودداری نماینده دادستان و وزارت اطلاعات دادگاهم باز هم برگزار نشد و به تعویق افتاد و ساعتها معطلی و خستگی و فشار عصبی آن برای من باقی ماند.
    در تاریخ ۳۰/۲/۱۳۸۶ با خبر شدم که وزارت اطلاعات دست به عمل غیر انسانی زده و برای افزایش فشار بر بنده اقدام به یورش مجدد به منزل پدری ام نموده است و ابتدا پدر و خواهر و ساعاتی بعد برادرم را به همراه لوازمی از منزل به اداره اطلاعات برده اند که این عمل غیر انسانی و غیر موجه پس از پایان تحقیقات و گذشت یکسال از بازداشت هیچ گونه توجیهی جز فقدان سند بر علیه من و تلاش برای افزایش فشار بر من از طریق ایجاد مشکل برای اعضای خانواده ام ندارد.
    به هر حال خانواده ام ساعت ۲۲ آن شب پس از تهدید و بازجویی آزاد شدند و در تاریخ اول خرداد ۱۳۸۶ به دادگاه منتقل شدم که باز هم نماینده دادستان و وزارت اطلاعات از حضور در دادگاه خودداری نموده و باز هم دادگاهم به تعویق افتاد و من همچنان بلا تکلیف مانده ام.
    در تاریخ ۱۳/۳/۱۳۸۶ مجددا خانواده ام را احضار نمودند و این روند همچنان ادامه دارد. تاکنون به دلیل عدم اجازه ملاقات حضوری با خانواده موفق به ملاقات آنها نشده ام و همچنین ۱۱ تن از اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در طی یکسال گذشته بازجویی و تهدید شده اند و بسیاری اعمال غیر انسانی دیگر که روزی دستان تاریخ افشا خواهد نمود و اینکه جرم من و همکاران من تنها و تنها دفاع بدون تبعیض و مرزبندی سیاسی از قربانیان نقض حقوق بشر در ایران بوده و اکنون با تمامی فشارها و سختی ها حاضر نیستم لحظه ای از دفاع از حقوق انسانها و مبارزه با ناقضین حقوق بشر دست بردارم، تمامی این مشکلات را با امید به طلوع خورشید عدالت و عشق به همنوعان خود تحمل خواهم نمود.

    زنده باد آزادی و برابری
    کیوان رفیعی فعال حقوق بشری – زندان اوین
    ۱۴/۳/۸۶

  16. دختر لزبین Says:

    کامنتهای وبلاگت هم مثل خود وبلاگت جالبند.

  17. bizbloger Says:

    كامنتها خودشان يه وبلاگ شده اند! در مورد واژه شانتاژ هم چيزي بنويس! مرسي!

  18. Diül.-Ing. J. Waladan Says:

    پرتال بزرگ ایران آزاد به دو زبان فارسی و آلمانی در ایران فیلتر می شود

    از طریق فیلتر شکن نگاه کنید. مطالب فرهنگی علمی روانشانسی ترجمه و هم سیاسی

    http://www.iran-azad.de

    http://www.iran-azad.de/Pindex.php

    مدیریت پرتال و سردبیران
    مهندس جواد ولدان

  19. پیام Says:

    آقا دمت گرم.کار ما رو راه انداختی.من دانشجوی رشته مدیریت بازرگانیم و این مطلب رو باید پیدا می کردم.خوشحالم که یه ایرانی مثل تو به این مطالب ریز اما مهم پرداخته.با کمال تشکر دوباره دوست open minded من (-;

  20. *.wordpress.com تبلیغات Says:

    […] تبلیغات و پروپاگاندا « تیزبین ۲ ژوئن ۲۰۰۷ … هر دو کلمه در زبان فارسی به تبلیغات و آگهی ترجمه شده اند. ادورتیسمنت در رابطه با آگهی های ( تبلیغاتی) تجارتی بکار می رود و پروپاگاندا در … tizbin.wordpress.com/2007/06/02/تبلیغات-و-پروپاگاندا/ – ذخیره شده […]

برای پیام پاسخی بگذارید لغو پاسخ